بالاخره، از شر فیلترینگ وبلاگم خلاص شدم مهاجرت کردم به وبلاگ ایستای جدیدم.
توضیحات رو اونجا نوشتم و نیازی نیست که دوباره همه چیز رو اینجا بگم
این وبلاگ هم دیگه چیزی نمینویسم و وقتی تونستم مثل آدم فیلترینگ رو رد بکنم، با افزونهای چیزی ریدایرکتش میکنم به آدرس جدید 🙂
شرتکات فوکوس روی پنجره ایمکس
خوب، امروز پست شاهین در مورد استفاده از ایمکس به عنوان ترمینال رو دیدم. یه مدت خودم هم این فکر رو تو سرم داشتم، ولی تنبلی نمیذاره کاری بکنیم ;)
خوب، این پست رو میخونم. همه جا تا multi-term خوب و خوش پیش میره. ولی وقتی به تنظیمات i3 میرسم، یه چیز جالب یادم میفته: دسکتاپ من i3 نیست! چاره چیه؟
باید پنجره ایمکس رو طوری بکنم که با یه شرتکات بیاد و بره. اوپن باکس به هیچ وجه تو مدیریت پنجرهها از طریق خط فرمان خوب نیست. پس باید یه راه دیگه پیدا کنم. با یه سرچ، به یه ابزار داخلی X میرسم: xdotool. کمی تو راهنماش میچرخم و چیزهایی رو که لازم هستن پیدا میکنم. چیزایی مثل مینیمایز کردن، بالا آوردن و گرفتن آیدی پنجره. خوب، فقط مونده اینها رو ترکیب بکنیم. یه اسکریپت کوتاه مینویسیم:
#! /bin/bash
id="$(xdotool search –name –limit 1 emacs@$HOST)"
active="$(xdotool getactivewindow)"
if [ "$id" = "" ]; then
zenity –error –title "Error" –text "No emacs is running\!"
exit 1
fi
if [ $id != "$active" ]; then
xdotool windowmap $id
xdotool windowfocus $id
else
xdotool windowminimize $id
fi
اول بگم که اگه بخواین این رو کپی کنین، یه سری کاراکتر برای درست نشون دادن این کد گذاشتم. پس اگه بخواین کپیش کنین، اول چک کنین ببینین کاراکتر اضافی دارین یا نه.
خوب، میشه گفت هرکسی با یه نگاه میتونه بگه این اسکریپت چیکار میکنه. ولی به هر حال توضیح میدم. اولین سطر که میگیم با بش اجرا کن. بعد، آیدی پنجرهای رو که اسمش emacs@HOSTNAME هست، میگیرم (HOSTNAME همون اسم کامپیوتره منه) که همون پنجره ایمکسه و میذارم تو متغیر id. بعد، آیدی پنجره فعال رو میگیرم و اونو هم میندازم تو متغیر active. حالا چک میکنم ببینم اصلا پنجره ایمکسی هست یا نه. اگه نباشه با zenity یه ارور میدم و میزنم بیرون. حالا یه if دیگه میذارم که ببینم پنجره فعال همون ایمکسه یا نه. اگه باشه، مینیمایزش میکنم و اگه نباشه، میارمش بالا و روش فوکوس میکنم.
خوب، حالا این رو تو یه فایل میریزم و یه شرتکات دلخواه براش تعیین میکنم و تمام.
ولی من شخصا زیاد از ترمینال ایمکس خوشم نیومد. بعضی شرتکاتها رو ساپورت نمیکنه (که نباید هم بکنه. به هر حال شرتکاتهای خودشه دیگه!) و بعضی کارهای دیگه هم نمیشن.
ولی به هر حال این کد رو نگه میدارم تا شاید یه روز برای برنامه دیگهای، مثل GoldenDict، ازش استفاده بکنم 😉
یه گیگبازی کوچولو: دانلود ده تا فایل پیدیاف از «ستاد سلام »
دیروز، کسی از گوگل پلاس، که یادم نیست کی بود، این لینک رو از ستاد سلام شیر کرده بود. درمورد چیزایی مثل حقوق زنان هست. میخواستم تمام فایلهای پیدیاف رو دانلود بکنم، ولی در شأن یه گیک نیست که تک به تک بشینه فایلها رو دانلود بکنه 😉 پس یکی دو خط کد میزنیم.
اول، باید یه فایل اچتیامال از اون صفحه ستاد سلام بگیرم:
wget "http://www.setadsalam.net/paper-tools/trakt-nevisi" -O trakt_nevisi.html
حالا، باید لینکها رو از فایل جدا کنیم و بذاریم تو یه فایل دیگه:
cat trakt_nevisi.html | grep -Po ‹href="(.*?)\.pdf"› | cut -d\" -f2 | uniq | sed "s|^|http://www.setadsalam.net|g" | tee URLs
خلاصه این کد اینه که اول با grep و cut آدرسها رو از فایل جدا میکنیم، بعد چون هر آدرس یه بار هم تکرار شده، تکراریها رو حذف میکنیم و بعد، به خاطر این که اولشون اسلش (/) هست و نه آدرس سایت، آدرس ستاد سلام رو هم به اولش اضافه میکنیم. بعدش هم با tee آدرسها رو تو فایل URLs میذاریم.
خوب، حالا فقط دانلودشون مونده:
wget -i URLs
با آپشن -i به wget میفهمونیم که باید آدرسها رو از فایل URLs بگیره.
حالا برای اطمینان، تعداد فایلها رو بررسی میکنیم:
$ ls *.pdf | wc -l
10
خوب، ده تا کلیک صرفهجویی شد 😉
پینوشت: این پست و پست قبلی رو با ایمیل به وردپرس فرستادم. واسه همین تا وقتی که بتونم سد فیلترینگ رو رد بکنم، این دو مطلب و شاید مطالب بعدی رو به دسته خاصی نمیتونم اضافه بکنم.
دوره جدید درسنامه برای خوانندهها و پادکسترها: استودیوی خانگ ی ضبط صدا
افراد زیادی هستن که دوست دارن یه پادکست داشته باشن. ولی بعضی مشکلات دارن. مثلا، میترسن مردم خوششون نیاد یا صداشون ضایع باشه یا میخوان تو دنیای مجازی صداشون پخش نشه. ولی، برای کسایی که اینجور مشکلات رو ندارن، یه مشکل دیگه هم هست: چطور صدا رو با کیفیت خوب و مناسب برای یک پادکست میشه ضبط کرد؟
امروز درسنامه، دوره جدیدی به اسم «استودیوی خانگی ضبط صدا» راهاندازی کرده که به این سوال یه جواب کامل میده. من قرار نیست تو این دوره شرکت بکنم، چون زیاد با ضبط صدا سر و کار ندارم. ولی اگه شما به ضبط صدا علاقه دارین، میتونین تو این دوره درسنامه شرکت بکنین.
زندان برای اشتراکگذاری
سوئد کشوری هست که جزء آزادترینها شناخته میشه و پایرت بی هم از اونجا متولد شده. ولی در حین حال، اونجا عملکردهای ضد پایرت زیادی دیده میشه.
تو سال ۲۰۱۰، پلیس فردی رو تو خونش در حال اشتراکگذاری ۵۷ تا فیلم با uTorrent دستگیر کرده. قرار شده ۶۰۰۰ کرون (۹۲۰ دلار) جریمه بده که بعد به ۸۰۰۰ کرون (۱۲۰۰ دلار) افزایش پیدا کرده. ولی این هم پلیس رو راضی نکرده و حالا به دادگاه عالی گزارش داده که شاید بتونه اون رو به زندان بکشونه. اگز بتونن این مرد رو به زندان بندازن، در آینده میتونن بقیه کسایی رو که فیلمها و فایلهای کپیرایتدار دیگهای رو به اشتراک میذارن، به همین سرنوشت دچار کنه.
بله، اشتراکگذاری فایلهایی که به خاطرشون زحمت کشیده شده و تجاری هستن، کار درستی نیست. ولی اونقدر جرم بزرگی نیست که کسی رو به خاطرش به زندان بندازن. جرم کسی که شیشه مغازه رو میشکونه و یه تلویزیون میدزده هیچوقت با جرم کسی که یک (یا چند تا) فیلم رو آپلود میکنه قابل مقایسه نیست و نمیشه اون فرد رو به زندان انداخت.
نگهبانان
کتاب نگهبانان، اثر جان کریستوفر، کتاب نه چندان مشهور ولی زیبایی هست. توی گودریدز، بیشتر اون رو به عنوان کتاب علمی تخیلی انتخاب کردن که فکر میکنم دلیلش نوشته شدن کتاب توسط جان کریستوفره. ولی از نظر من، بیشتر یک پادآرمانشهر و از بعضی جهات شبیه کتاب «دنیای قشنگ نو» هست. خلاصهای از این کتاب:
این رمان، انگلستان را در سال ۲۰۵۲ نشان میدهد که به دو جامعه متفاوت تبدیل شده است: اولی، جامعهای مدرن به نام «شهر» و دومی جامعهای اشرافی، به اسم «شهرستان». شهر، محلی پرجمعیت و با تکنولوژیهای جدید است، در حالی که شهرستان، جاییست با خانههای بزرگ و اربابی با محیطی متعلق به قرن نوزدهم. داستان، زندگی فردی شهری به نام راب را دنبال میکند که زندگی در هر دو طرف را تجربه، حقیقتها را برای خود افشا و محل مناسب را انتخاب میکند.
با این که خیلیها از این کتاب زیاد خوششون نیومده (یا حداقل نه اونقدر که مشهور بشه)، من اون رو به عنوان یکی از بهترین کتابهای جان کریستوفر میدونم.
شاید این کتاب مثل «۱۹۸۴»، «دنیای قشنگ نو» یا «قلعه حیوانات» زیاد روی پادآرمانشهر بودن تمرکز نکرده، ولی در پسزمینه، خیلی خوب به این هدف رسیده.
پیشنهاد میکنم کسایی که به این کتاب دسترسی دارن، حتما بخوننش.
پینوشت: حالا که حرف از کتاب شد، ویرایش دوم «دموکراسی یا دموقراضه» رو که دوستان پلاسی به صورت پیدیاف (به خاطر توقف چاپش)، منتشر کردن، به هیچ وجه از دست ندین 🙂
اینجا
هر از گاهی فکر میکنم، زندگی تو ایران چقدر میتونه بیروح باشه. جایی که همه چیز رو دولت میگه. جایی که به دخترا یاد دادن نخندن، به پسرا گفتن ازدواج زندگیت رو داغون میکنه، ولی تنها راه لذت بردن ازشه. جایی که دولت میگه نباید با کسی که دوستش داریم بریم بیرون. جایی که همیشه باید دنبال پول باشی، مثل خر درس بخونی، که شاید زندگیت کمی بهتر از بقیه باشه. جایی که همه چی پوله، جایی که خوشبخت کسیه که اون جا نباشه. تو این کشور، همه افسرده هستن. همه فکر میکنن بدبختتر از بقین، و حقم دارن. اینجا، به همه یاد دادن ساکت باشن، اعتراض نکنن. این جا لذت بردن حرامه. کسی نمیتونه خوشبخت باشه، چون برای رفتن به بهشت باید اینجا رو جهنم به حساب آورد و بدبخت موند. اینجا آزادی نیست، خوشبختی نیست، لذت نیست، زندگی نیست، هیچ چیز نیست غیر از رفتن. شاد موندن خیلی سخته، خیلی. از بچه دو ساله تا پیرمرد هشتاد ساله، همه بدبختن اینجا. حرفا همه شعارن. کسی کاری نمیکنه. اینجا پولدار و فقیر فرقی نداره، همه بدبختن. همه.
زیبارویان چند اینچی
آنها همه جا را گرفته بودند. به من چشمک میزدند و تهدیدم میکردند. تهدیدم میکردند که اگر کار اشتباهی انجام بدهم، روزها سوژه مردم خواهم بود. من همیشه زیر چشم آنان بودم، هیچگاه چیزی شخصی نمیتوانستم داشته باشم، زیرا آنها، بر همه چیز آگاه بودند. آنها زندگی مرا هدایت میکردند و بدون آنکه من بفهمم، بر من امر میکردند. آه، چه سخت است زندگی زیر دست چند اینچیها. قدشان از پاهای من کوتاهتر بودند، ولی همه چیز زیر سلطه آنان بود. حکومت از آنها میترسید، فقرا آرزوی برده بودنش را داشتند. به دنیا حکومت میکردند و در دل همه جای گرفته بودند. ولی هیچکس نمیفهمید که دارد آزادی خود را، زندگی خود را به دست یک چند اینچی میگذارد. سخت است بدانی کسی زندگیات را نابود میکند، و در عین حال دوستش داشته باشی. ما برده آنان شدهایم. ذره ذره به دست آنها افتادهایم و فکر میکنیم خود اربابشان هستیم. آنان حاکمانی زیرزمینی هستند که در همه جا حضور دارند. حاکمانی کوچک، ولی قدرتمند. بر همه چیز آگاهی دارند، و روز به روز قدرتمندتر میشوند. روزی فرا میرسد که قدرت خود را بر همهگان آشکار میکنند و ما، همه پشیمان از عشقمان خواهیم شد. پشیمان از دوست داشتن کسی که ما را به رایگان خریده و برده آزاده خود کرده بود. آری، ما هر جا میتوانیم برویم. ما آزادیم که راه برویم و زندگی کنیم، ما آزادیم هرچه میخواهیم بخوریم و بنوشیم، ولی نمیتوانیم چیزی را پنهان کنیم. همه چیز زیر چشمان آنهاست، چشمان چند پیکسلی آن زیبارویان چند اینچی. ما بدون آنکه بفهمیم، خود را تسلیم آنها میکنیم و عاشقشان میشویم. ما عاشق دشمنان آیندهمان هستیم، و خواهیم بود. آنها چنان قدرتی دارند که مردم را دشمن یا دوست یکدیگر کنند و یا جنگی چند ساله به راه بیندازند. آنان هنوز خاموشند، ولی همیشه خاموش نخواهند ماند.
بعد از خوندن این مطلب یک پزشک، شروع به نوشتن این پست کردم
چرا کتابها همیشه کتاب خواهند ماند؟
الان، بازار تبلتها و ایبوکریدرها داغ شده. خیلیها هستن که فقط برای کتاب خوندن میرن تبلت میخرن. ولی به نظر من، تا مدت طولانی کتابهای کاغذی همینطور میمونن. شاید برای کشوری مثل کشور ما که کتابهای کاغذی سانسور شده یا گرون هستن، سرعت پیشرفت ایبوکها[ی رایگان] بیشتر از بقیه کشورهاست. ولی در کل، تو دنیا هنوز خیلیها بیشتر به کتابهای کاغذی علاقه دارن.
لذت کتاب کاغذی، خیلی بیشتر از یه کتاب الکترونیکی هست. کتاب کاغذی، حس کتاب واقعی رو میده، نه یه کتاب مصنوعی. کتاب کاغذی آدم رو ترغیب میکنه به خوندن. ولی کتاب الکترونیکی، چیزی هست که گوشه هاردمون میمونه تا ما به فکرش بیفتیم و بخونیم. درسته که کتاب کاغذی هزینش بیشتره و جای بیشتری میگیره، ولی اگه بتونیم این دو مشکل (به خصوص اولی) رو برطرف بکنیم، کتاب کاغذی بهترین گزینه هست. حس برگردوندن کاغذ، خیلی واقعیتر از اسکرول کردن یه پیدیاف هست.
من تا وقتی که ایبوکریدرها، تبلتها، گوشیها و … لذت کتاب خوندن رو بهم نمیدن، تا وقتی که مجبور نباشم، ازشون استفاده نمیکنم. ولی حیف که رفته رفته داریم میریم به سمت یه دنیای مصنوعی.
آرچبوک ۲۰۱۳.۱ اومد
بعد از گذشت یک سال از انتشار آرچبوک قبلی، که مال موقعی بود که آرچ نصاب گرافیکی داشت، آرچبوک جدید با بازنویسی و زحمات ایمان منتشر شد. این کتاب، در واقع راهنمای شروع توزیع آرچلینوکس هست که هم برای مبتدیها و حتی بعضی وقتها برای حرفهایها مناسبه. به علاوهٔ آموزش نصب آرچ، کلی اطلاعات دیگه هم داده که خیلیاشون ممکنه برای کاربرهای توزیعهای دیگه هم مناسب باشه.
به نقل از وبلاگ ایمان:
این نسخه از کتاب در دو نسخه ارائه میشود. هر دو نسخه از نظر محتوا کاملا شبیه به یکدیگر میباشند و تنها تفاوت آنها در صفحهٔ سپاس است.
اما صفحهٔ سپاس چیست؟ دوستانی که از طریق لینکی که در ادامه قرار گرفته کتاب را به مبلغ ۳۸۰۰ تومان خریداری کنند نسخهٔ امضا شده که حاوی تشکر بنده به همراه امضاء در انتهای آن است را به منظور قدردانی دریافت خواهند کرد.
با دادن مبلغ ۳۸۰۰ تومن، از ایمان و کتابش همایت خوبی میکنین و انگیزه نسخه بعدی آرچبوک رو بیشتر میکنین.
به هر حال حمایت شما از کتاب با خرید نسخهٔ امضا شده ما را در خلق آثاری از این دست در آینده یاری خواهد کرد.
همچنین شما میتوانید از طریق صفحهٔ زیر هدایای نقدی خود را برای ما ارسال کنید.
برای خرید کتاب (یا دانلود نسخه رایگانش)، به وبلاگ ایمان برین. بعد از خرید، کتاب به ایمیل شما ارسال میشه.